شب آرام میگذرد من تنها با یاد تو نشسته ام اگر شب هم بگذرد من از یاد تو نمیگذرم

از بی حواسی سر کلاس استاد گوشهایم را برید خوشحال شدم

امروز پشت گوشهایم رو دیدم پس حتما تو رو خواهم دید

 گتله یا گلبی هم تشتاگ لو فارگتهم؟

گلی انا یمته اویاک شو کله عدهم

 زمانی که از مادر متولد شدم صدایی در گوشم طنین انداخت و گفت تا اخر عمر با تو هستم

از او پرسیدم کیستی؟جواب دادم غم هستم

آن لحظه پرسیدم غم عروسکی است که با ان سرگرم میشوم

ولی من عروسکی هستم بازیچه دست غم و اینگونه شد که  زمستان را دوست دارم

چون فصل غم است.غم را دوست دارم چون گواه دل است.دل را دوست دارم چون تو رو به من نشان داد

اما تو رو دوست دارم بدون انکه چرا

سلام ای ساکن کوچه های تنهایی بن بست؟

منم غریبه ترین اشنا یادت هست.

ماکه در قفسیم خبر از یار نداریم

دلتنگ یار هستیم ولی چاره نداریم

 

 

دنیا نمیگذرد.این ماییم که میگذریم پس در هر طلوع و غروب زندگی را احساس کن.مهربان باش و محبت کن شاید فردایی نباشد

 

دلم برات تنگ میشود گرچه اینجا نیستی

هر جا میروم.یا هر کاری میکنم

صورت تو را در خیال میبینم ودلم برایت تنگ میشود

دلم برای همه چیز گفتن با تو تنگ میشود

دلم برای همه چیز نشان دادن به تو تنگ میشود

دلم برای چشم هایمان تنگ میشود که پنهانی به هم دل میدادند

 

 

 تقديم به تو که : يادت در ذهنم و عشقت در قلبم و عطر مهربانيت در تمام وجودم است